مقالات اندیشه نوواحد نشریه

واکاوی نقش ژئوپلتیک در توسعه سیاسی؛ مورد بررسی افغانستان

سید محمد تقی موسوی

واکاوی نقش ژئوپلتیک در توسعه سیاسی؛ مورد بررسی افغانستان

سید محمد تقی موسوی

چکیده

پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و شکل گیری نظم جدید در افغانستان در پرتو کمک های جامعه جهانی روابط خارجی این کشور به طور گسترده ای شکل گرفت. حکومت انتخابی افغانستان در سال ۲۰۰۴ ایجاد شد و استقلال عمل در حوزه سیاست خارجی به دست مقامات افغان قرار گرفت. با وجود این، سیاست خارجی افغانستان همسو با ایالات متحده آمریکا از وضعیت تعادل و موازنه مثبت در روابط با کشورهای منطقه و جهان فاصله گرفت. در سال ۲۰۰۹ با انتخاب مجدد حامد کرزی به عنوان رئیس جمهور افغانستان بار دیگر سیاست خارجی افغانستان دستخوش تحول شد و به تدریج از همسویی با ایالات متحده به سمت موازنه بخشی در روابط خارجی پیش رفت و روابط راهبردی با روسیه، چین، ایران و هند برقرار شد و سهم ایالات متحده آمریکا در تعاملات راهبردی کاسته شد و این روند حتی تا تیره شدن روابط افغانستان با آمریکا در پایان دوران ریاست جمهوری حامد کرزی تداوم یافت. امتناع از امضای پیمان راهبردی بین افغانستان و آمریکا یکی از نشانه های فاصله گرفتن آقای کرزی از شریک راهبردی سالهای اول حکومت وی تفسیر شد.

کلید واژه گان: افغانستان، ژئوپلتیک، توسعه، خاورمیانه، ایالات متحده آمریکا، سیاست بی طرفی، سیاست همراهی، هارتلند

مقدمه

در سال ۲۰۱۴ پس از انتخاباتی جنجال برانگیز، حکومت وحدت ملی از بطن توافق نامه سیاسی سر برآورد این بار نیز جهت سیاست خارجی افغانستان دچار تحول شد. رئیس جمهور حکومت وحدت ملی آقای اشرف غنی احمد زی با ترسیم پنج حلقه سیاست خارجی (۱- کشورهای همسایه، ۲- کشورهای اسلامی، ۳- آمریکا، اروپا، کانادا و ژاپن، ۴- کشورهای آسیایی و ۵- سازمان ها و نهادهای بزرگ جهانی) نوید بهبود روابط با قدرتهای منطقه ای و جهانی را داد. اما به تدریج همسویی با ایالات متحده آمریکا و ائتلاف تحت رهبری این کشور در منطقه وجه بارز سیاست خارجی حکومت وحدت ملی شد. تلاش های حکومت وحدت ملی جهت ارتقای سطح روابط در حلقه های مذکور تحت الشعاع روابط راهبردی این کشور و آمریکا قرار گرفت. برای درک این وضعیت باید به دنبال فهم عوامل تعیین کننده و تاثیر گذار بر سیاست خارجی افغانستان بود.
عناصر و مولفه های متعددی بر سیاست خارجی تاثیر گذار است که می توان در سه بخش دسته بندی کرد. از یک سو تصامیم و رفتار سیاست خارجی برخاسته از ساختارهای داخلی، امنیتی، اقتصادی، فناوری و ابعاد هنجاری و فرهنگی است و از سوی دیگر ویژگی های ساختاری نظام بین الملل نیز بر سیاست خارجی تاثیر گذار است. مولفه سوم ژئوپلیتیک است که مبتنی بر تاثیر و نفوذ عناصر جغرافیایی بر تصامیم سیاسی است که مسیر سیاست خارجی را تعیین می کند. بر حسب موقعیت جغرافیایی خاص افغانستان در منطقه که با تعابیری نظیر چهار راه آسیایی و قلب آسیا نام برده می شود تاثیر موقعیت ژئوپلیتیکی بر سیاست خارجی این کشور اهمیت می یابد. در همین راستا این مقاله کوششی است برای پاسخ به این سؤال که تحولات ژئوپلیتیک منطقه چه تاثیری بر سیاست خارجی افغانستان داشته است؟ فرضیه تحقیق بیان می کند که تحولات ژئوپلیتیک منطقه پس از ۱۱ سپتامبر سیاست خارجی افغانستان را به همسویی و موازنه بخشی با قدرتهای بزرگ سوق داده است. با کنکاش در تاریخ روابط خارجی افغانستان و شرایط تصمیم گیری در سیاست خارجی، ارتباط ژئوپلیتیک منطقه و سیاست خارجی افغانستان پس از استقلال افغانستان در سال ۱۹۱۹ تبیین می گردد و تمرکز اساسی این مقاله بر دوران پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است.
بیان مسأله
موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان در نظریه ژئوپلیتیک نظام جهانی سائول کوهن بحث نظری تحقیق را شکل داده است، افغانستان به عنوان دولت شبه مستقل در ژئوپلیتیک منطقه نه تنها در دوران پس از جنگ سرد ویژگی خاص افغانستان در منطقه بوده است بلکه این وضعیت از دوران استقلال این کشور تا کنون نیز برجسته بوده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که سیاست خارجی افغانستان پس از استقلال در دوره های نظم و گذار ژئوپلیتیکی و تحول در ساختار امنیتی ژئوپلیتیک منطقه، بیشتر گرایش به راهبرد بی طرفی و موازنه در برقراری روابط با قدرتهای بزرگ هر دوره داشته است و هر گاه از چنین راهبردی فاصله گرفته است و موقعیت مستقل یا شبه مستقل در ژئوپلیتیک منطقه را با راهبرد همراهی با قدرت بزرگ یکی از مناطق دستخوش تحول کرده است، کودتا، انقلاب و حتى اشغال نظامی نیز در این کشور رخ داده است. در دوران پس از حادثه ۱۱ سپتامبر نیز هر چه از نظم جدید می گذرد گرایش هیئت حاکمه به همسویی با ایالات متحده آمریکا بیشتر شده است که نشان دهنده تاثیر پذیری از جایگاه برجسته آمریکا در ژئوپلیتیک منطقه است. نقشه زیر موقعیت افغانستان را در منطقه نشان می دهد؛ در همسایگی با جنوب آسیا دو قدرت هسته ای رقیب هند و پاکستان قرار دارند و در خاورمیانه رقابت جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی به خصوص پس از انقلاب اسلامی ایران بر جهاد و مبارزه افغانستان در برابر کمونیسم و اتحاد شوروی تاثیرگذار بود و این رقابت تاکنون نیز ادامه داشته است.

شکل: افغانستان در احاطه سه منطقۀ ژئوپلیتیکی کمربند شکنندۀ خاورمیانه، منطقه مستقل جنوب آسیا و منطقه ی آسیای مرکزی (هارتلند روسیه)
سیاست خارجی و ژئوپلیتیک
ژئوپلیتیک به معنای تاثیر و نفوذ عناصر جغرافیایی بر تصمیم گیری سیاسی، ارتباط نزدیک و مستحکمی با سیاست خارجی دارد که رفتار و تصمیم گیری در آن برای تامین منافع ملی در خارج از مرزهای کشور بستگی به مولفه های متعددی از جمله مولفه های ساختار نظام بین الملل و قابلیت های داخلی دارد که برخاسته از موقعیت ژئوپلیتیک یک کشور نیز است.
فرهاد قاسمی در مقاله ” شبکه ها و سیاست خارجی رابطه بسیار نزدیک ژئوپلیتیک و سیاست خارجی را آشکار ساخته است که می تواند به عنوان نقطه عزیمت در تحقیق حاضر نیز کاربرد یابد. وی در بستر نظم نظامی و به طور مشخص با توصیف و تبیین نظام بین الملل پیچیده و هوشمند سایبری به شکل نظری و کاربردی به نقش شبکه ها به عنوان سازه اصلی فیزیکی که چارچوب سیاست خارجی را شکل می دهند، توجه کرده است. (قاسمی، ۱۳۹۲)
از منظر نویسنده نظام بین الملل پس از شکل گیری دولتهای ملی از وستفالی تا کنون دو الگوی نظامی را شاهد بوده است. در مرحله نخست، الگوی نظم متقارن بر نظام بین الملل حاکم بوده است. این دوره را می توان با ویژگی هایی نظیر سادگی و عدم تنوع متغیر های آن شناسایی کرد. این الگو از نظم وستفالیایی تا جنگ جهانی دوم تداوم داشته است. الگوی خطی نظم نظامی روابط میان کشورها را تنظیم می کرده و موازنه قوای کلاسیک به عنوان نظام مدیریتی حاکم عمل می کرده است.
نویسنده با جزئیات دقیقی به تبیین نظام پیچیده و هوشمند سیبری پرداخته است تا ساختار چنین نظامی را در قالب شبکه های ارتباطی نشان دهد و مشخص سازد که این شبکه ها با چه مکانیسمی سیاست خارجی را متاثر می سازد و کارکردهای مهم برای آن ارائه می کند.
نظام ها بر اثر ارتباطات شکل می گیرند و به همین جهت با تغییر الگوی ارتباطات مرزها نیز تغییر می کند، در حالی که در مرزبندی سنتی جغرافیایی چنین تغییری صورت نمی گیرد. به همین جهت شبکه ها متشکل از مجموعه متعددی از شبکه های ارتباطی در هم تنیده از طریق فرایند باز خورانی می باشند. در چنین نظام بین المللی فرایند باز خورانی بیان گر پیوند ارتباطی بین نظام های مختلف و اثر گذاری متقابل آنها بر یکدیگر از طریق چنین باز خورانی است.
با چنین تحول شگرفی در مطالعات نظام بین الملل نه تنها ژئوپلیتیک اهمیت می یابد بلکه مکان محور بودن برداشت ژئوپلیتیکی جای خود را به تحلیل فضایی می دهد که شبکه های ارتباط محور گسترده جغرافیا را بسیار فراتر از مرزهای رسمی دولتها در قالب شبکه های ژئو کالچری، ژئواکونومیک و ژئو راهبردی دسته بندی و به کار می برند. بنابراین این مقاله در تحقیق حاضر می تواند الهام بخش فهم جدید از ژئوپلیتیک و ارتباط آن با سیاست خارجی افغانستان باشد.
محمود سریع القلم با همکاری احمد بخشی و کاظم سجادپور در مقاله “تبدیل ژئوپلیتیک جنگ به ژئوپلیتیک صلح ( بررسی موردی: تاثیر سیاست خارجی آفریقای جنوبی بر امنیت منطقه ای در دوره آپارتاید و پس از آن به رابطه ژئوپلیتیک و سیاست خارجی توجه داشته اند. آنها در این مقاله با استفاده از چارچوب نظری بر ساخته انگاری حول موقعیت ژئوپلیتیکی را بر مبنای هویت و برداشت های رهبران از امنیت آشکار می سازند.
از دید آنها موقعیت آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید، تهدید سریع و جدی برای همسایگان نزدیک این کشور بوده است. همانطور که بوزان و ویور “مجاورت جغرافیایی” دو یا چند کشور را زمینه ساز سیاست امنیتی خاص می دانند، کشورهای مجاور آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید سیاست امنیت محوری را جایگزین سیاست توسعه محور کرده اند. از سوی دیگر الکساندر ونت نیز عنصر هویت را در سیاست خارجی کشورها با امنیت گره زده است.
از نظر وی همکاری زمانی ایجاد می شود که میان کشورها میزانی از دوستی، اعتماد و اطمینان شکل گرفته باشد به گونه ای که هیچ یک برای حل مناقشات با یکدیگر به زور متوسل نشوند. بر ساخته انگاری با ایجاد رابطه میان هویت و امنیت، فهم از فضای ژئوپلیتیکی را در سیاست خارجی دستخوش تحول کرده است؛ برای مثال پنج بمب هسته ای کره شمالی از پانصد کلاهک هسته ای انگلیس برای آمریکا تهدید آمیز تر محسوب می شود.(سریع القلم، ۱۳۸۵)

روش انجام پژوهش

مقاله حاضر از لحاظ هدف کاربردی است، جمع آوری اطلاعات و داده های مورد نیاز در بستر تاریخی انجام می گیرد تا ارتباط میان ژئوپلیتیک سیاسی افغانستان، توسعه و سیاست خارجی آن را مشخص نماید. تحولات دوران نظم و گذار ژئوپلیتیکی و تحولات سیاست خارجی افغانستان به طور مجزا و به صورت مطالعات کتابخانه ای مورد مطالعه انجام خواهد گرفت.
سوالات پژوهش:
• ژئوپلیتیک افغانستان در توسعه سیاسی آن چه تاثیری داشته است؟
• ژئوپلیتیک منطقه چه تاثیری بر سیاست خارجی افغانستان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر داشته است؟

فرضیه پژوهش:

تحولات ژئوپلیتیک منطقه و به خصوص پس از ۱۱ سپتامبر سیاست خارجی افغانستان را به همسویی با قدرت های بزرگ سوق داده است.

سیاست خارجی افغانستان

افغانستان به طور مستقل در مطالعات سیاست خارجی و روابط بین الملل کمتر دیده شده است؛ از یک سو فقدان ظرفیت های لازم برای تحقیقات علمی در داخل این کشور و از سوی دیگر بی میلی پژوهشگران بین المللی به مطالعه و پژوهش های علمی در حوزه سیاست خارجی افغانستان که باعث شده است در بیشتر تحقیقات، این کشور از چشم انداز سیاست خارجی دیگر کشورها بخصوص قدرتهای بزرگ نگاه شده است. در نتیجه کمتر از منظر سیاست خارجی افغانستان به قضایا نگاه شده است.
نصیر احمد اندیشه معاون سیاسی وزارت امور خارجه افغانستان در دوران جمهوریت ، در قالب گزارش ویژه موسسه صلح ایالات متحده در حوزه سیاست خارجی افغانستان اقدام به تبیین مدل بیطرفی در سیاست خارجی افغانستان در ادوار مختلف تاریخی کرده است. وی در گزارشی با عنوان “بیطر فی در سیاست خارجی افغانستان” تلاش داشته است تا منطق مورد تاکید بر موضع بیطرفی افغانستان را بخصوص با طرح خروج نیروهای آمریکایی پس از ۲۰۱۴ و جنگ نیابتی جاری در کشور تبیین کند.
یافته های اندیشه نشان می دهد که سیاست بیطرفی بیش از این که راهبرد مورد خواست افغانستان باشد میراث تحمیلی استعماری بوده است که عاید آن برای کشور تلاش برای ایجاد موازنه در برابر کشورهای همسایه و قدرت های هژمون در برهه های مختلف تاریخی بوده است، موازنه در برابر روسیه و بریتانیای کبیر و موازنه بین اتحاد شوروی و ایالات متحده در دوران جنگ سرد در پر تو سیاست بیطرفی صورت می گرفته است. در مقام عمل سیاست بیطرفی به استثناء دوران بین دو جنگ جهانی تحقق نیافته است. حاکمان افغانستان بر حسب نیاز همواره معانی گسترده ای از بیطرفی در نظر داشته اند و بیطرفی به عنوان بدیلی برای آنها مطرح بوده است تا چنانچه به اهداف مخاطره آمیز شان دست نیافتند بتوانند به آن چنگ اندازند.
بنابراین گستره ای از مفهوم بیطرفی مثبت، بیطرف گرایی و عدم تعهد در ادوار تاریخی در سیاست خارجی افغانستان کاربرد یافته است. با وجود حوادث تاریخی نظیر تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان و بی تفاوتی جامعه جهانی به موضع بیطر فی افغانستان، علاقه مندی به سیاست بیطرفی در دوران جدید نیز تداوم یافته است و دغدغه مسؤولان عالیرتبه کشور اتخاذ چنین سیاستی بوده است. (Nasir, 2015).

افغانستان و رقابت قدرت های بزرگ در ژئوپلیتیک منطقه

در قرن نوزدهم افغانستان محل نزاع و رقابت بریتانیا و روسیه بود و در قرن بیستم، در دوران جنگ سرد، افغانستان سناریوی رقابت دو ابر قدرت دیگر بوده است. آمریکا در قالب راهبرد سد نفوذ مطرح شده توسط جورج کنان، به دنبال جلو گیری از گسترش مرزهای کمونیسم به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود. تهاجم ارتش سرخ به افغانستان در ۱۹۷۹ باعث واکنش آمریکا شد و این کشور شروع به حمایت از مجاهدین در برابر روسیه کرد. اکنون با فروپاشی اتحاد شوروی در مناقشات افغانستان کنشگران بیرونی همچنان سهم مهمی دارند و وضعیت رقابت نسبت به گذشته پیچیده تر و در سطح وسیعتری تداوم یافته است.( Basrur, 2008)
در دوران گذار ژئوپلتیکی پس از جنگ سرد، در ژئوپلیتیک منطقه دو نهاد قدرتمند منطقه ای فعال هستند که معادلات امنیتی افغانستان را در کانون توجه خود قرار داده اند؛ “سازمان پیمان امنیت جمعی” به رهبری روسیه که در سال ۲۰۰۲ تاسیس شد و کشورهای ارمنستان، بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان را شامل شده است. ازبکستان در سال ۲۰۰۶ به این سازمان پیوست تا این سازمان از لحاظ منطقه ای تکمیل شود. هدف این سازمان ارتقای ظرفیت بازدارندگی در حوزه شمال افغانستان در برابر حملات بالقوه، نظیر حملات تروریستی است. مشابه ناتو این سازمان نیروی واکنش سریع مشترک ایجاد کرده است که البته تا به حال قابلیت آن به اثبات نرسیده است، بخصوص که حکومت ازبکستان تمایلی برای مشارکت در این نیروها ندارد. (فرجی راد، ۱۳۹۶).
سازمان شانگهای نهاد دیگری است که با پیشگامی چین و در همکاری با روسیه شکل گرفته است. این سازمان متشکل از روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان است. افغانستان به عنوان عضو میهمان این سازمان همواره از حمایت سیاسی این سازمان بهره برده است. در میان اهداف سازمان همکاریهای شانگهای تضمین ثبات و مبارزه با ترویسم، جدایی طلبی و افراط گرایی در اولویت قرار دارند. برای چین سه نیروی شر یعنی تروریسم، جدایی طلبی و افراط گرایی که در قالب استقلال طلبی ایغور ها در منطقه خودمختار ایغور سینکیانگ تبارز یافته است ثبات منطقه را دچار تهدید کرده است و به دنبال بهره برداری از ظرفیتهای سازمان شانگهای برای تقویت همکاری جهت مقابله با تروریسم در منطقه است. بنابراین چین در کنار روسیه، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان اعضای مشترک سازمان پیمان امنیت جمعی و سازمان همکاریهای شانگهای هستند که در چارچوب همکاری درون این دو سازمان توان ایجاد ثبات کافی در منطقه شمال افغانستان را دارند. (مصلی نژاد، ۱۳۸۸)

سیاست خارجی افغانستان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و ژئوپلیتیک منطقه

ژئوپلیتیک منطقه تحت تاثیر رقابت قدرتهای بزرگ پس از استقلال افغانستان باعث شد، حکومت های پادشاهی این کشور نزدیک به نیم قرن وفادار به سیاست بیطرفی باشند. در حالی که عدول از سیاست بیطرفی و گرایش به اردوگاه کمونیسم در دهه ۱۹۷۰، نه تنها سیاست اعلامی بیطرفی افغانستان را بی اعتبار کرد، بلکه کودتا و انقلاب را بخش جدایی ناپذیر از تاریخ این کشور ساخت و با هجوم ارتش اتحاد شوروی به این کشور ناکارآمدی عبور از سیاست بیطرفی را برای افغانستان آشکار کرد. خروج نیروهای اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد در دهه ۱۹۹۰، آغازی برای جنگهای داخلی افغانستان بود. حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده آمریکا زمینه ساز تحولات گسترده ای شد که به سقوط طالبان و شکل گیری نظام نوینی در افغانستان منجر شد، در حالی که وضعیت امنیتی ژئوپلیتیک منطقه و نفوذ قدرتهای منطقه ای و جهانی در مقامها و سیاستمداران افغان، از دهه ۱۹۹۰ به دوران پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تسری یافته بود.
وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ زمینه ساز تحول در ژئوپلیتیک منطقه شد؛ علاوه بر تاثیر گذاری ژئوپلیتیک جنوب آسیا، خاورمیانه و آسیای مرکزی، نمی توان ظهور چین، احیای قدرت روسیه و حضور نظامی آمریکا در ژئوپلیتیک منطقه را نادیده گرفت. ژئوپلیتیک منطقه در وضعیت گذار ژئوپلیتیکی باز هم تحت تاثیر قدرتهای بزرگ قرار داشته است و تکرار سناریوی دوران گذار قبل از جنگ سرد که سه قدرت بریتانیا، روسیه و آلمان کنشگران اصلی آن بودند در ابتدای هزاره سوم رقابت ایالات متحده، روسیه و چین را در ژئولیتیک منطقه نشان می دهد. (Dobson, 2008)
به نظر می رسد، با وجود بستر سازی برای نظامی مردم سالار سیر سیاست خارجی افغانستان در دوران پس از کنفرانس بن ۲۰۰۱، هنوز در بند فرصت ها و محدودیت های ناشی از ژئوپلیتیک منطقه است و ملاحظات افغانستان به عنوان کشور شبه مستقل در ژئوپلیتیک منطقه راهبردهای سیاست خارجی را تعیین کرده است. با حضور نظامی آمریکا در منطقه، همزمان پویش های ژئوپلیتیک منطقه و ژئوپلیتیک جهانی در افغانستان پیوند خورده است و راهبردهایی نظیر اتحاد، همسویی و موازنه در برابر قدرتهای منطقه ای را در سیاست خارجی افغانستان اولویت بخشیده است. در ادامه، ابتدا چشم انداز ژئوپلیتیکی منطقه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و تعامل سه قدرت بزرگ جهانی در ژئوپلیتیک منطقه بررسی می شود. این روابط و رقابت میان روسیه، چین و ایالات متحده آمریکا بیشتر تداعی کننده دوران گذار قبل از جنگ سرد است که سه قدرت آن دوران، روسیه، بریتانیا و آلمان در ژئوپلیتیک منطقه نقش ایفا می کردند و رقابت آنها سیاست خارجی شاهان افغانستان را متاثر ساخته بود. سپس سیاست خارجی حکومت حامد کرزی و سپس سیاست خارجی حکومت وحدت ملی مورد تحقیق قرار می گیرد و راهبردهای سیاست خارجی در ژئوپلیتیک منطقه تبیین می گردد و در نهایت جمع بندی ارائه می شود. (Chayes, 2018).

همزمان با حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تحولات ژرف در سیاست بین الملل در حال وقوع بود؛ چین به عنوان قدرت نوظهور در نوشتگان سیاست بین الملل به تهدید بزرگ منافع آمریکا در جهان تبدیل شد. احیای قدرت روسیه نیز از سال ۲۰۰۰ با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین به تدریج با توسعه اقتصادی و تدابیر سیاسی میسر شد. ایالات متحده آمریکا نیز پس از حادثه ۱۱ سپتامبر یکجانبه گرایانه با حضور نظامی در افغانستان و سپس در سال ۲۰۰۳ با حمله به عراق به عنوان اصلی ترین قدرت مداخله گر در ژئوپلیتیک منطقه سهم داشته است. (آدمک، ۱۳۹۲)
بنابر این در بررسی ژئوپلیتیک منطقه در جنوب آسیا، آسیای مرکزی و خاورمیانه ابتدا باید به رقابت سه قدرت بزرگ آمریکا، چین و روسیه اشاره شود و سپس پویش های مرتبط با سیاست خارجی افغانستان در ژئوپلیتیک منطقه مورد پژوهش قرار گیرد.
رقابت ایالات متحده آمریکا، روسیه و چین در ژئوپلیتیک منطقه
در دوران جنگ سرد اهداف ژئوپلیتیکی ایالات متحده آمریکا در کنترل اوراسیا نهفته بود؛ سیاست سد نفوذ و تاکید نظریه پردازان ژئوپلیتیک و حتی مشاوران امنیت ملی آمریکا نظیر هنری کسینجر (۱۹۷۳-۱۹۷۷) و زبیگنو برژینسکی (۱۹۷۷-۱۹۸۱) بر ایده هارتلند مکیندر این واقعیت را آشکار می کند در حالی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و آغاز دوران گذار ژئوپلیتیکی جدید نیز اهداف ژئوپلیتیکی آمریکا در منطقه نسبت به اوراسیا حساس بود و خاورمیانه نیز نقش محوری در سیاست خارجی آمریکا داشته است.
سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تا پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بر مفروضات زیر استوار بود:
۱) همکاری با رژیمهای اقتدار گرا در منطقه
۲) فرهنگ اسلامی عربی با دموکراسی سازگار نیست
۳) ایران و عراق دولتهای غیر قابل اعتمادی هستند که باید محدود شوند
۴) دولتهای عرب طرفدار آمریکا باید تشویق شوند تا به اقتصاد بازار بپیوندند
۵) آمریکا باید نقش میانجی میان اسرائیل و اعراب ایفا کند و همسایگان اسرائیل را برای معاهده صلح با دولت اسرائیل متقاعد کند.
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر در برابر یکجانبه گرایی ایالات متحده آمریکا از جانب قدرتهای بزرگ واکنشی انجام نشد. این رویکرد آمریکا به معنی تحمیل قدرت، ارزش و هنجارهای آمریکایی در منطقه و به خصوص کشورهای ضعیف بود. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، فعالیت گروههای اسلام گرای ضد غربی در خاورمیانه باعث شد آمریکا به کشورهای عرب خاور میانه به چشم تهدیدی برای جهان غرب بنگرد و به اتخاذ سیاست های سخت گیرانه علیه کشورهای منطقه و حتی هم پیمانانش، بخصوص عربستان سعودی و مصر روی آورد. (تیخاف، ۱۳۹۰)
این نوع نگاه به خاورمیانه، با نو محافظه کاران بر سر قدرت در دولت جورج بوش پسر نیز تقویت شد. نو محافظه کارانی نظیر دونالد رامسفلدا، پل ولفوویتز ، روبرت زونلیک و کاندو لیزا رایس بر طبل یکجانبه گرایی آمریکا و جنگ با عراق کوبیدند و خواستار آزادی عملی آمریکا در نظام بین الملل بودند. محدود ساختن ایران جهت دسترسی به نفت منطقه با قیمت مناسب و کنترل اوضاع عراق در خاورمیانه مهمترین اهداف سیاست خارجی دوران حکومت جورج بوش بوده است.
سیاست خارجی دوران ریاست جمهوری حامد کرزی
پس از سقوط حکومت طالبان، با حمایت جامعه جهانی کنفرانس بن (۲۷ نوامبر – ۵ دسامبر ۲۰۰۱) پایه گذار نظم نوین سیاسی در افغانستان شد. این کنفرانس به ابتکار سازمان ملل متحد جهت ایجاد حکومت پایدار در افغانستان برگزار شد و طرفهای شرکت کننده نمایندگان طیف های مختلف سیاسی افغانستان اعم از مجاهدین و کمونیست ها به استثناء طالبان را شامل شدند در ۵ دسامبر ۲۰۰۱ در نتیجه مذاکرات کنفرانس بن “توافقنامه بن” به امضاء شرکت کنندگان کنفرانس رسید.
شرکت کنندگان در اجلاس بن پس از مذاکرات فراوان بر سر تشکیل یک دولت موقت “شش ماهه” با عنوان «اداره موقت افغانستان» به رهبری حامد کرزی به توافق رسیدند . طبق این توافق تشکیل حکومت موقت به تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۰۱ تعیین گردید.
در اجلاس بن، حامد کرزی به عنوان ریاست جمهوری دوره موقت انتخاب شد. پس از این دوران حکومت انتقالی پیش بینی شده بود تا در این دوره زمینه نخستین انتخابات سرتاسری ریاست جمهوری در کشور فراهم شود. در راس حکومت انتقالی نیز حامد کرزی قرار گرفت و پس از تصویب قانون اساسی جدید افغانستان در ژانویه ۲۰۰۴ زمینه برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری فراهم شد.(جعفری، ۱۳۹۰)
نخستین انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ افغانستان در ۹ اکتبر ۲۰۰۴ برگزار شد و از میان کاندیدان ریاست جمهوری باز هم حامد کرزی بود که گوی سبقت از رقبا را ربود و با پیروزی در انتخابات پر از تقلب و تخلف سال ۲۰۰۹ دور، دوم ریاست جمهوری اش را نیز تمدید کرد؛ وی از روزهای واپسین سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ در دولتهای موقت، انتقالی و دو دوره انتخابی بر کرسی ریاست جمهوری افغانستان تکیه زد و سیاست داخلی و خارجی کشور تحت تاثیر عملکرد وی دوران پر نوسانی را طی نمود. روابط خارجی با ایالات متحده آمریکا و قدرتهای منطقه ای ماهیت سیاست خارجی دوران حکومت حامد کرزی را آشکار می سازد و در ادامه مورد پژوهش قرار می گیرد.

سیاست خارجی افغانستان (۲۰۰۹- ۲۰۰۴)؛ سیاست همسویی

حامد کرزی به عنوان رئیس حکومت های موقت و انتقالی بسترهای قانونی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را فراهم ساخت و در انتخابات سال ۲۰۰۴ به عنوان نخستین رئیس جمهور انتخابی افغانستان برگزیده شد. او نیز مانند اسلاف خویش زعامت کشوری را در دست گرفت که برقراری روابط خارجی مستقل و بدون ملاحظات منطقه ای و جهانی در ژئوپلیتیک منطقه، چالش های زیادی به همراه داشت. (جعفری، ۱۳۹۰)
دوره اول ریاست جمهوری حامد کرزی تحت تاثیر حضور نظامی ایالات متحده آمریکا و کمک های جامعه جهانی قرار داشت. سالهای اول پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ، همکاری های منطقه ای و جهانی برای ثبات در افغانستان انجام گرفت. در واقع با سقوط طالبان، کمک های جامعه جهانی و کشورهای همسایه برای بازسازی افغانستان سرازیر شد. در جدول ۱ کنفرانس های کمک به بازسازی ساختارهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی افغانستان نشان می دهد که رهبری حامد کرزی با حمایت قاطع جامعه جهانی همراه بوده و دوران ویژه ای برای افغانستان سپری شده است.
جدول ۱: کنفرانس های مهم بین المللی برای کمک به امنیت و بازسازی افغانستان (۲۰۰۸ – ۲۰۰۳)
کنفرانس ها تعهدات و دستاوردهای عمده تعهدات مالی
کنفرانس توکیو (۲۱-۲۲ ژانویه ۲۰۰۳) تعهد دولت افغانستان به اصلاح، بازسازی و توسعه اقتصادی مطابق با توافقنامه بن و حمایت جامعه جهانی از روند بازسازی ۱/۵ میلیارد دلار
کنفرانس برلین (۳۱ مارس ۲۰۰۴) ۱-تهیۀ نسخۀ پایانی سند چارچوب توسعۀ افغانستان با نام “تأمین آیندۀ افغانستان” توسط بانک جهانی، سازمان ملل متحد و دولت افغانستان
۲-ناتو متعهد شد تا تعداد نیروهای بین المللی کمک به امنیت را در افغانستان افزایش دهد. همچنین آمادگی خود را برای کمک به امنیت انتخابات اعلام نمود. ۶/۵ میلیارد دلار
کنفرانس لندن (۳۱ ژانویه ۱ فوریه ۲۰۰۶) ۱-تصویب توافقنامه افغانستان که سند استراتژی توسعه ملی این کشور بود
۲-تاسیس مشترک نظارت و انسجام بر هماهنگی استراتژیک در عملیاتی سازی توافقنامه افغانستان
۳-تعهد به استراتژی توسعه ملی افغانستان
۴-حمایت و همکاری برای مبارزه با مواد مخدر ۷/۸ میلیارد دلار
کنفرانس رم (۲ ژوئیه ۲۰۰۷) ۱-نهایی سازی استراتژی ملی بخش قضایی
۲-تطبیق اصلاحات همه جانبه حاکمیت قانون از طریق برنامه ملی بخش قضا در حدود ۴۰۰ میلیون دلار
کنفرانس پاریس (۱۲ ژوئن ۲۰۰۸) ۱-پشتیبانی جامعۀ جهانی از اولین استراتژی پنج ساله توسعۀ ملی افغانستان و همکاری بهتر و نزدیکتر تحت رهبری افغان ها
۲-تعهد به تقویت ادارات و رشد اقتصادی بخصوص در عرصه کشاورزی و انرژی
۳-تعهد به برگزاری انتخابات آزاد، منصفانه و مطمئن در سال های ۲۰۰۹-۲۰۱۰
۴-تضمین حمایت از حقوق بشر و فراهم آوری کمک های بشر دوستانه
۵-تعهد در بالا بردن کارآمدی استفاده از کمک های خارجی ۱۴ میلیارد دلار

کمک های جامعه جهانی برای بازگشت ثبات و امنیت در افغانستان و منطقه، باعث شد همسویی مقطعی میان قدرتهای رقیب در منطقه بوجود آید. برای مثال جمهوری اسلامی ایران که در ژانویه سال ۲۰۰۲ از جانب جورج بوش رئیس جمهور آمریکا در محور شرارت قرار گرفته بود، بر حسب منافعی که افغانستان با ثبات برای منطقه داشت، گفتگو و همکاری با ایالات متحده را در موضوع افغانستان در پیش گرفت. این کشور در فاصله سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ در حدود ۵۶۰ میلیون دلار کمک های مالی به افغانستان متعهد شد. (وثوقی، ۱۳۹۳)
ایران در منطقه به دنبال ثبات بود و به افغانستان به عنوان فرصتی برای توسعه روابط اقتصادی و فرهنگی می نگریست، به همین جهت در نظم نوین افغانستان محتاطانه گام بر می داشت. اگر چه حامد کرزی گزینه کاملا مطلوب ایران نبود اما پس از کنفرانس بن، در برابر کرزی رفتاری سازنده از خود نشان داد. روابط دو کشور تحت تاثیر روابط کابل و ایالات متحده داشت. مسؤولان ایران نسبت به اتکای کامل افغانستان به آمریکا ناخشنود بودند اما امیدوار بودند که با تقویت حکومت افغانستان و بهبود ثبات و امنیت، از میزان وابستگی کرزی به آمریکا کاسته شود. اما با طولانی شدن حضور آمریکا در افغانستان به تدریج در روابط دو کشور تحول ایجاد شد.
در سال ۲۰۰۵ دو رویداد باعث دگر گونی روابط ایران و آمریکا در افغانستان شد. نخست در اواسط سال ۲۰۰۵ تفاهم نامه میان آمریکا و افغانستان به امضاء رسید که به معنای “شراکت راهبردی ” دو کشور و حضور بلند مدت آمریکا در منطقه و ایجاد پایگاههای نظامی در مناطق مرزی افغانستان و ایران بود. رویداد دوم پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری ژوئن ۲۰۰۵ بود. با روی کار آمدن وی، در سیاست خارجی ایران تغییرات محسوسی مشاهده شد و رویکرد تعامل گرای گذشته به رویکردی تهاجمی در سیاست خارجی مبدل شد. در دوارن احمدی نژاد تنش در روابط ایران و ایالات متحده آمریکا با وضع تحریم های اقتصادی روی برنامه هسته ای ایران افزایش یافت. این تنش ها بر تداوم همکاری ایران و افغانستان نیز تاثیر گذار بود و بخصوص در دوره دوم ریاست جمهوری حامد کرزی با تیرگی روابط آمریکا و افغانستان منافع مشترکی بین دو کشور شکل گرفت.

سیاست خارجی حکومت وحدت ملی: همسویی با ایالات متحده آمریکا

انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴، در اولین سال از انتقال مسئولیت های امنیتی از نیروهای نظامی خارجی به نیروهای امنیتی افغانستان، در تاریخ ۵ آوریل برگزار شد. حامد کرزی به علت قانون محدودیت ریاست جمهوری به دو دوره ، اجازه کاندید شدن در انتخابات را نداشت. در این انتخابات، هیچکدام از کاندیداهای ریاست جمهوری نتوانستند بیش از ۵۰ درصد آراء مورد نیاز برای احراز پست ریاست جمهوری را بدست آورند؛ دکتر عبدالله عبدالله کاندید حزب جمعیت اسلامی افغانستان با ۴۵ درصد آراء پیشتاز بود و دکتر محمد اشرف غنی احمد زی کاندید مستقل با ۵۶/۳۱ درصد در جایگاه دوم قرار داشت. (میرعلی بیداخویدی و محسنی، ۱۳۹۵)
در ۱۴ ژوئن ۲۰۱۴ انتخابات دور دوم برگزار شد که تحت تأثیر تقلب و تخلف گسترده جنجال های بسیار به همراه داشت. در نهایت با وساطت حامد کرزی، سازمان ملل متحد و ایالات متحده آمریکا قرار بر بازشماری تمام آرا شد تا پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات توافقنامه سیاسی حکومت وحدت ملی به امضاء برسد؛ مطابق این توافقنامه نفر اول و پیروز انتخابات به عنوان رئیس جمهور معرفی می شد و بر اساس حکم رئیس جمهور نفر دوم به عنوان رئیس اجرایی حکومت برگزیده می شد. در تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۴ کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان بدون ذکر میزان آراء، اشرف غنی را به عنوان نفر اول و برنده انتخابات معرفی کرد. ساعاتی پس از این رویداد با امضای توافقنامه تقسیم قدرت توسط اشرف غنی، حکومت وحدت ملی شکل گرفت و عبدالله عبد الله نیز به عنوان رئیس اجرائیه حکومت وحدت ملی منصوب شد.
حکومت توافقی وحدت ملی از ابتدای شکل گیری با چالش های زیاد داخلی و خارجی مواجه بود. این حکومت در قانون اساسی افغانستان جایی نداشت. در سیاست خارجی نیز میراث ریاست جمهوری آقای کرزی برای حکومت وحدت ملی، افزایش تنش با ایالات متحده و پاکستان بود. فشارهای ایالات متحده آمریکا به حکومت آقای کرزی برای امضای توافقنامه امنیتی دو جانبه ۳ ناموفق بود و در نهایت حامد کرزی تا پایان دوره ریاست جمهوری به امضای آن تن نداد.(طنین، ۱۳۸۴)
مراسم تحلیف اشرف غنی و عبدالله عبدالله به عنوان رئیس جمهور و ریاست اجرائیه افغانستان در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۴ انجام شد. اشرف غنی در این مراسم سیاست خارجی افغانستان را در درون پنج حلقه روابط خارجی ترسیم کرد. از نظر وی برای انسجام سیاست خارجی افغانستان طرح ضرورت دارد تا پنج حلقه ارتباط افغانستان با منطقه و جهان مشخص شود و برای هر بخش وبرنامه مشخص تهیه شود. (میرعلی بیداخویدی و محسنی، ۱۳۹۵)
در حلقه اول روابط با کشورهای همسایه قرار داشت. آقای غنی در این رابطه بیان کرد که ثبات افغانستان به همسایگان افغانستان به شکل زنجیروار مرتبط است همانطور که به شکل متقابلی بی ثباتی در افغانستان بی ثباتی در سطح منطقه خواهد شد. او در مراسم تحلیف در مورد نحوه روابط با کشورهای همسایه می گوید: کوشش همه جانبه ما این خواهد بود که در قدم نخست با تمام کشورهای همسایه خود، (روی) یک پیمان همکاری منطقه ای برای ایجاد صلح، ثبات و انکشاف اقتصاد به نتیجه برسیم. اساس این پیمان منطقه ای را پذیرش مشروعیت هر دولت از طرف دولت دیگر تشکیل می دهد. هیچ دولت حق مداخله در امور دولت همجوار خود را نخواهد داشت و تمام مشکلات در روابط دو طرف از طریق مذاکرات سیاسی و همکاری بین دولت ها حل خواهد شد. در عین حال می خواهم بگویم که از خاک افغانستان بر ضد هیچ کشوری استفاده نخواهد شد و از کشورهای همسایه خود نیز عین توقع و انتظار را داریم.
در حلقه دوم روابط با کشورهای اسلامی قرار گرفت. آقای غنی در این حلقه با تمرکز روی دین مبین اسلام بیشتر کشورهای عربی را مخاطب قرار داد و ابراز امیدواری کرد که رهبران و سلاطین کشورهای عربی در صلح پایدار و اقتصاد افغانستان همکاری نزدیکی با افغانستان داشته باشند. او از قصدش برای نخستین سفر خارجی به عربستان سعودی و ادای حج عمره نیز یاد کرد.
در حلقه سوم روابط خارجی اروپا، آمریکا، کانادا و ژاپن قرار داشت: آقای غنی اظهار کرد که با تغییر در تعریف مناسبات افغانستان با جامعه جهانی این کشور به مرحله جدیدی وارد می شود که خواهان روابط از موضع برابر با دیگر کشورها است. او بیان می کند که افغانستان به حیث یک دولت با دولت امریکا و سایر دولت های عضو ناتو و ممالک عضو اتحادیه اروپا داخل معامله می شود. به این ترتیب دولت ما به جای یک دولت ناکام که سیزده سال پیش برای جامعه جهانی نقطه ی خطر تلقی شد – و با استناد به آن استعمال قوه را در چارچوب فیصله شورای امنیت ملل متحد جایز دانستند – به عنوان یک دولت دارای حقوق و وجایب جهانی وارد صحنه می گردد . (وثوقی، ۱۳۹۳)
حلقه چهارم شامل کشورهای آسیایی شد: در این قلمرو نیز، آقای غنی خوشبینی نسبت به تحولات منطقه را ابراز کرد. او پیشرفت آسیا از لحاظ اقتصادی را مهم ارزیابی کرد و آن را تغییر تاریخی بزرگ به حساب آورد که در دور نمای بیست و پنج سال آینده آسیا را به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل می کرد. از نظر رئیس جمهور آقای غنی همسایگی با چین، روابط نزدیک با هندوستان و همچنین روابط مناسب با کشورهای حوزه خلیج فارس و همسایگان افغانستان، باعث تغییر کلی در وضعیت اقتصاد در سطح آسیا خواهد شد. او به موقعیت افغانستان به عنوان قلب آسیا تاکید کرد و گفت “ما افغانستان را به چهارراهی آسیا و پل زمینی برای ارتباط منطقه مبدل خواهیم کرد”.

نقش ژئوپلتیک در توسعه سیاسی افغانستان

هدف گذاری منطقی از شناسایی ژنوم های ژئوپلیتیک ایجاد یک گره خوردگی بین جغرافیا و سیاست است. در اثر این گره خوردگی است که اهداف ملموس تری همچون تلاش در راستای بقای نظام سیاسی، تأمین خدمات، ایجاد رفاه اقتصادی و تسهیل حاکمیت دولت دنبال می شود. اصلی ترین هدف این است که یک گره خوردگی دیگر بین سیاست داخلی و خارجی بر مبنای واقعیات جغرافیایی شکل گیرد؛ چرا که شناسایی ژنوم های ژئوپلیتیک در افزایش سهم سیاستمداران از عوامل جغرافیایی و تأثیرشان بر سیاست های آن ها اهمیت به سزایی دارند (سیمبر و شیراوند، ۱۳۹۴: ۹۵). مانند هر بازیگر بین المللی دیگر، سیاست خارجی افغانستان نیز از طریق ژنوم های مختلف از جمله موقعیت ژئوپلیتیک، بی ثباتی سیاسی، ماهیت تحمیلی مرزها، موقعیت حائل، تنوع قومی، وضعیت جغرافیایی، مواد مخدر، تروریسم و بنیادگرایی تحت تأثیر قرار می گیرد.
نخست ژنوم موقعیت ژئوپلیتیک افغانستان. موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیک تاثیر بسیاری بر توانایی و قدرت یک دولت در اقناع کردن، پاداش دادن، تنبیه کردن، چانه زنی و جنگ با سایر بازیگران و کشورها دارد. زیرا کنترل و در اختیار داشتن مناطق استراتژیک امتیاز مهمی برای هر نظام سیاسی محسوب می شود. استقرار در همسایگی قدرت های کوچک یا همجوار با قدرت های بزرگ، همه از پیامدهای این عوامل به شمار می رود. افغانستان به دلیل محصور بودن در خشکی و عدم دسترسی به آب ها ی آزاد موقعیت بری یا خشکی دارد. این موقعیت موجب شده است که افغانستان همواره از نوعی خفگی ژئوپلیتیک در رنج باشد. بنابراین باید اذعان نمود کشوری همچون افغانستان با این ژنوم جغرافیایی چون مکمل استراتژیک همسایگانش واقع شده است، ثبات و امنیت آن همیشه در سطح حداقل و پایینی بوده است . علاوه بر این، محصور بودن افغانستان در خشکی باعث شده که این کشور همواره از نظر سیاسی و جغرافیایی تحت تأثیر منفی این عامل باشد . این کشور در مسیر چهار منطقه خاورمیانه، آسیای مرکزی، جنوب آسیا و شرق آسیا قرار دارد. از چهار جانب مورد تجاوز و هجوم بوده است. افغانستان به مساحت ۶۲۵ هزار کیلومتر مربع،از سه جغرافیای متفاوت تشکیل شده است که نه تنها سلطه خارجی را غیر ممکن بلکه نفوذ حکومت مرکزی را در گسترده کشور بسیار دشوار ساخته است. کوه های هندوکش در مرکزی و سرزمین بایر در جنوب، منابع مورد نیاز برای توسعه محسوب نمی شوند. این واقعیات دو پیامد مهم را همراه داشته است که معیار تعیین کننده در هویت دادن به کیفیت حیات در تمامی حیطه افغانستان بوده اند. افغانستان احتمالا بیش از هر کشور دیگری در آسیا و اصولا جهان در طول تاریخ فزون ترین میزان تجاوز و حمله را تجربه کرده و هیچگاه مقهور نشده است . دوسِوم مساحت این کشور در منطقه مرکزی ، کوهستانی و صعب العبور ا ست. این منطقه صدوشصت هزار مایل مربع است که نقش کلیدی در شکست نیروهای خارجی برای سلطه بر افغانستان بازی کرده است. منطقه جنوبی پنجاه هزار مایل مربع است که منطقه ای بیابانی است و قتلگاه بسیاری از سربازان خارجی بوده است (Runion, 2007: 3). تنها در منطقه شمالی که حدود چهل هزار مایل مربع یعنی دوازده درصد سرزمین را در بر می گیرد، چشم انداز حیات پویای اقتصادی به چشم می آید. اکثریت قریب به اتفاق مردم این کشور طی تاریخ دارای حیات معیشتی بوده اند . تنها ده درصد خاک افغانستان مستعد برای کشاورزی و چهل درصد مناسب کارکرد چراگاهی است. علاوه بر این موارد، هماسیگی افغانستان با دارندگان منابع عظیم نفت و گاز در برقراری ارتباط با مناطق مذکور ، موقعیت استراتژیک مهمی به افغانستان بخشیده است . همین کارکرد استراتژیک، افغانستان را به یک منطقه حائل در دوره رق ابت دو امپراطوری روسیه تزاری و بریتانیا در قرن نوزدهم و جنگ سرد در قرن بیستم تبدیل نمود. این موقعیت خاص جغرافیایی در قرن حاضر باعث توجه جدی ایالات متحده آمریکا در حضور مستقیم و درازمدت برای پیگیری منافع ژئواستراتژیک خود در منطقه شده است (حق پناه و رحیمی، ۱۳۹۰: ۱۱۸).
دوم، ژنوم بی ثباتی سیاسی موجود در افغانستان . نتیجه بلافصل آسیب ها ی دیرپای پیش گفته ناشی از ویژگی های جغرافیایی افغانستان و عدم وجود دولت قدرتمندی که بتواند بر تمام این کشور اعمال حاکمیت نماید در کنار ضعف دولت ملت سازی در دوره جدید، بی ثباتی سیاسی در افغانستان بوده و این مفهوم به ژن فعال این کشور تبدیل شده است. امروزه افغانستان دارای یک دولت ضعیف بوده که فاقد اقتدار مرکزی و کنترل بر تمامیت ارضی و سرزمینی کشور است. به عنوان نمونه بر اساس گزارش های موجود، دولت افغانستان در حال حاضر ( ۲۰۱۷ ) توان اعمال حاکمیت بر نزدیک به نیمی از سرزمین خود را ندارد (Almukhtar, 2017). بنابراین افغانستان به عنوان یک دولت ضعیف – ملت ضعیف شناخته می شود. یافته ها حکایت از آن دارند که کشورهایی که در آن ها دولت شکننده و ضعیف حاکم و جامعه آن از موزاییک قومی در رنج است، به سوی منازعات مسلحانه قومی پیش می روند (هادیان، ۱۳۹۳: ۱۴۵).
مسئله دیگر پیرامون امنیت، زیرسیستم های منطقه ای پیرامون افغانستان است . سه زیرسیستم امنیتی آسیای جنوبی در جنوب، آسیای مرکزی در شما و خاورمیانه در غرب افغانستان وجود دارد در حالی که این کشور در هیچ یک از آنها عضویت موثری ندارد. این در حالی است که بنابر ادعای تمنا افغانستان محل رفع اختلافات موجود در این زیر سیستم ها است. به نظر می رسد که ادعا قریب به صحت باشد چه اینکه افغانستان آوردگاه مهمی برای رقابت های منطقه ای و بین المللی بوده و همین امر عامل موجبه ای برای قوم گرایی، رقابت های نیابتی، گسترش خشونت و به تبع آن بی ثباتی و ناآرامی بوده است.

نتیجه گیری

موقعیت خاص افغانستان در ژئوپلیتیک منطقه که نقطه پیوند سه منطقه ژئوپلیتیک آسیای مرکزی، جنوب آسیا و خاورمیانه است این کشور را در روابط خارجی با ملاحظات و موضوعات امنیتی، سیاسی و اقتصادی مشترک با مناطق مذکور پیوند زده است. با سقوط رژیم طالبان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، به کمک جامعه جهانی زمینه ایجاد نظام سیاسی مردمسالار در افغانستان فراهم شد. دوران حکومت آقای کرزی و پس از آن شکل گیری حکومت وحدت ملی در سال ۲۰۱۴، گسترش روابط در ژئوپلیتیک منطقه را نشان می داد و بستر مطالعات سیاست خارجی افغانستان را که تا به حال محجور مانده است، فراهم ساخت و ارتباط میان سیاست خارجی افغانستان و ژئوپلیتیک منطقه سؤال اصلی تحقیق شد. با مطالعه نوشتگان مرتبط این فرضیه ایجاد شد که وضعیت امنیتی ژئوپلیتیک منطقه سیاست خارجی افغانستان را به سمت همسویی و موازنه بخشی با قدرت های بزرگ هدایت کرده است.
باید گفت که در این تحقیق مفهوم ژئوپلیتیک منطقه متناسب با وضعیت شبه مستقل افغانستان از مناطق مجاور تعریف شد و در این مسیر از تعریف مناطق ژئوپلیتیکی سائول کوهن پا فراتر گذاشته شد. ژئوپلیتیک منطقه افغانستان تاثیر نفوذ عناصر جغرافیایی سه منطقه ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی( هارتلند شوروی)، منطقه مستقل جنوب آسیا و منطقه کمربند شکننده بر تصمیم گیری سیاست خارجی افغانستان بوده است. در دوران پس از حادثه ۱۱ سپتامبر در دوران گذار ژئوپلیتیکی قرار داشته ایم. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ژئوپلیتیک منطقه متاثر از یکجانبه گرایی ایالات متحده آمریکا قرار گرفت و به تدریج نقطه عطف دیگری در منطقه ملاحظه شد. بازیابی قدرت روسیه و ظهور چین در ژئوپلیتیک منطقه در کنار سیاست محور آسیایی باراک اوباما، یکجانبه گرایی آمریکا را به سمت موازنه قدرت روسیه، چین و آمریکا در ژئوپلیتیک منطقه پیش برده است. سیاست خارجی افغانستان نیز از همسویی با ایالات متحده آمریکا به سمت برقراری موازنه در روابط با سه قدرت بزرگ در دوران آقای کرزی پیش رفت و در حکومت وحدت ملی علی رغم ترسیم راهبرد بهبود روابط در پنج حلقه در نهایت سیاست خارجی همسویی با ایالات متحده انتخاب شد. اتخاذ چنین سیاستی افزایش ناامنی و بی ثباتی در افغانستان را در حکومت وحدت ملی به بار آورده است و بر حسب دوران مختلف مورد بررسی هر تصمیمی در سیاست خارجی افغانستان بدون توجه به ژئوپلیتیک منطقه تبعات سنگینی در پی دارد. اکنون نیز به نظر می رسد در شرایطی که چین با احیای راه ابریشم خشکی و آبی نفوذ گسترده ای در منطقه دارد و روسیه نیز آسیای مرکزی را کنترل می کند همسویی کامل با ایالات متحده حساسیت ها و آسیب پذیری های سیاست خارجی افغانستان را افزایش داده است.
در نهایت از مطالعه سیاست خارجی افغانستان در پرتو ژئوپولیتیک منطقه می توان به دستگاه سیاست خارجی افغانستان پیشنهاد کرد که با توجه به دوران موفق سیاست خارجی افغانستان در دوران شاه امان الله که مبتنی بر اصل بیطرفی در روابط خارجی و موازنه مثبت در برقراری روابط برابر با قدرت های بزرگ بود، احیای چنین رهیافتی در شرایط کنونی می تواند تهدیدات امنیتی را که از همسویی افغانستان با یکی از قدرتهای بزرگ جهانی برای دیگر کنشگران منطقه ایجاد می کند به حداقل برساند و با برجسته ساختن موضعیت چهار راه آسیایی در بعد اقتصادی، افغانستان می تواند نقش فعال و سازنده ای در ژئوپلیتیک منطقه ایفا کند.

منابع

۱- قاسمی، فرهاد (۱۳۹۲). شبکه ها و سیاست خارجی. سیاست جهانی، ۶٫ صص ۱۳۰-۸۹٫
۲- سریع القلم، محمود؛ احمدبخشی، و سجادپور، کاظم (۱۳۸۵). تبدیل ژئوپلیتیک جنگ به ژئوپلیتیک صلح (مطالعه موردی: تاثیر سیاست خارجی آفریقای جنوبی بر امنیت منطقه ای در دورۀ آپارتاید و پس از آن). فصلنامه ژئوپلیتیک سال دوم، شماره سوم و چهارم. ص ۴۴-۲۲٫
۳- میرعلی بیداخویدی، محمدعلی؛ محسنی، محمد (۱۳۹۵). توسعه سیاسی افغانستان و نقش بازدارنده قومیت گرایی در شکل گیری آن. اولین همایش بین المللی بحرانهای ژئوپلتیکی جهان اسلام.
۴- فرجی راد، عبدالرضا، ریبار قربانی نزاد، عبدالله مهربان (۱۳۹۶). تاثیر جهانی شدن بر تقویت همگرایی حوزه فرهنگی نوروز. فصلنامه ژئوپلیتیک. صص ۹۳-۱۲۰٫
۵- مصلی نژاد، عباس. (۱۳۸۸). فرهنگ اجتماعی و ژئوپلیتیک قدرت در افغانستان. فصلنامه ژئوپلیتیک. سال پنجم، شماره اول. ص ۱۹۷-۱۶۸٫
۶- آدمک، لودیک. (۱۳۹۲). روابط خارجی افغانستان (در نیمه قرن بیست). با ترجمه محمد فاضل صاحب زاده. جلد دوم. کابل: انتشارات سعید.
۷- تیخا، یوری. (۱۳۹۰) نبرد افغانی استالین (سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون). با ترجمه عزیز آریانفر. کابل: میوند.
۸- جعفری، محمد موسی (۱۳۹۰). حضور افغانستان در مجموعه امنیتی منطقه جنوب آسیا و تاثیر آن بر خروج از وضعیت عایق پس از حادثه ۱۱ سپتامبر. فصلنامه مرکز مطالعات استراتژیک وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان.
۹- وثوقی، سعید، احسان فلاحی، و قربانعلی حیدری. (۱۳۹۳). تبیین جایگاه افغانستان به عنوان چند زیر سیستم منطقه ای با تاکید بر منطقه آسیای جنوبی و نقش هندوستان. مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. ص ۱۴۹-۱۷۷٫
۱۰- یزدانی، عنایت الله، و مجتبی تویسرکانی. (۱۳۸۶). ژئوپلیتیک جنگ سرد جدید: تحلیل بر ژئوپلیتیک سلطه و نقش آنها در عرصۀ ژئواستراتژیک قدرت ها. پژوهشنامه علوم سیاسی، سال سوم، شماره دوم. ص ۱۹۵-۱۴۳٫
۱۱- طنین، ظاهر. (۱۳۸۴). افغانستان در قرن بیستم (۱۹۰۰-۱۹۹۶). تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی.
۱۲- سیمبر، رضا و صارم شیراوند (۱۳۹۴). پیوند میان کد وژنوم ژئوپلیتیک در سیاست خارجی: مطالعه موردی گرجستان و فدراسیون روسیه. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. شماره ۹۲٫
۱۳- حق پناه، جعفر و محمد رحیمی (۱۳۹۰). ژئوپلیتیک افغانستان و تحولات منطقه ای غرب آسیا، چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع).
۱۴- هادیان، حمید (۱۳۸۸). ضعف ساختاری دولت – ملت سازی در افغانستان. فصلنامه راهبرد، دوره ۱۸، شماره ۵۱ (ویژه بررسی های سیاست خارجی).
۱۵- Andisha, Nasir A. .Neutrality in Afghanistan Foreign Policy. United State Institute of Peace (Special Report), March 2015.
۱۶- Basrur, Rajesh M. South Asia’s Cold War: Nuclear Weapons and Conflict in Comparative Perspective. New York: Routledge, 2008.
۱۷- Chayes, Sarah. Hamid Karzai’s Cozy History with the Taliban. February 9, 2014. http://articles.latimes.com/2014/feb/09/opinion/la-oe-chayes-karzai-20140209 (accessed April 12, 2018).
۱۸- Dobson, Rhea. Chaos Theory and the Effort in Afghanistan. Strategy Research Project, Pennsylvania: U.S. Army War College, 2008.
۱۹- Runion, Meredith: th.L. (2007), The History of Afghanestan, West Port, CT: GreenWood Press.
۲۰- Almukhtar, Sarah (2017), “How Much of Afghanistan Is Under Taliban Control After 16 Years of War With the U.S.?”, Newyork Times, Available at: https://www.nytimes.com/interactive/2017/08/23/world/asia/afghanistan-ustaliban- isis-control.html, Accessed on: 10 November 2017.

 

 

دکمه بازگشت به بالا